درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
عاشقشم
ضرر نمیکنی
امروز یه کاری کردم که عشقمو ناراحت کردم اسمشو با تیغ رو بدنم نوشتم بعد از سر کار پاشد اومد منو ببینه رفتیم خونه زنداداشش چقدر باهام دعوا کرد وسط راه منو سوار موتورش کرد چادرم گیر گرفت به ترمزش کامل پایینش پاره شد الهی فداش بشم کارت اعتباریشو داد که برم چادر بخرم اگرچه هیچ وقت چادر نمیگرفتم ولی مجبور شدم کارتو ازش بگیرم دیشبشم با دوستم رفتم بیرون دو تا ست آویز گوشی و جاکلیدی دیدم بعد بهش زنگ زدم که بیاد بگیره سریع اومد چقدر دوستش دارم و چقدر کارای جالبی میکنه که واسم ارزش داره این لحظه ها رو با هیچی عوض نمیکنم
امروز با یکی از دوستام رفتیم بیرون اولش که بهش زنگ نزدم چون میدونستم سر کاره ولی آخرش باز دلم طاقت نداد گفتم بهش زنگ بزنم حداقل حالشو بپرسم گفت داخل شهره خیلی خوشحال شدم که میتونم ببینمش ولی فکر کنم از دستم خیلی ناراحت شد چون هر دفعه زنگ زدم یه جا بودم میگفت وایسا ولی باز جابه جا میشدم خوب چکار میتونستم کنم اگه خودم تنها بودم چند دقیقه که سهله یه روزم منتظرش میموندم ولی چون با دوستم بودم نمیشد! در هر حال تونستم ببینمش عاشقشم دیشب که داشتم باهاش حرف میزدم بهش دروغ گفتم با اینکه هر لحظه حرف زدن باهاش اندازه ی یه عمر برام ارزش داره وقتی پرسید دوباره بهت زنگ بزنم؟ گفتم واسم مهم نیست ولی بازم زنگ زد چقدر احساس شرمندگی میکنم عشقم تو خیلی خوبی واسم بهترین مرد دنیایی که انقدر باهام کنار میای مرسی گلم امشب بهش اس دادم کار داشت خلاصه نتونستیم اس بازی کنیم ولی آخرین اسش دقیقا چیزی بود که منتظر شنیدنش بودم آخ که چه حالی کردم وقتی بهم گفت تو بغلت واسم جا باز کن می خوااااااااااااااااامش بالاخره بعد از اینکه کادوشو بهش دادم دوباره امروز تونستم صدای قشنگشو بشنوم چقدر صداش واسم آرامش داره خدا کنه همیشه این آرامش بمونه عشقم دوستت دارم به اندازه ی تمام عشقای دنیا
دیروز بعد از مدرسه رفتم کادوشو گذاشتم خونه دوستم چون نمیتونستم با خودم ببرمش خونه ! بعد از ظهر رفتم خونه دوستم زنگ زدم بهش دانشگاه بود حدود ساعت 7:45 اومد باهاش رفتم تو کوچه های اطراف محله یکم دور زدیم هیچ جایی نبود که بتونیم تنها باشیم همه ی کوچه ها ترافیک بود!!!!!!!!!!!! بالاخره یه جای خلوتو پیدا کردیم هنوز وارد کوچه نشدیم یه حرکت جالب کرد که واقعا بهم حال داد! یهو بغلم کرد و ... بعد کادو رو بهش دادم داشتیم راه میرفتیم وسیله های تو جعبه صدا میداد گفت با خودت قابلمه آوردی! کادو رو که بهش دادم از هم جدا شدیم تو راه با موتور از کنارم رد شد بلند بهم گفت دوستت دارم که خیلی حال کردم بعدش که رفت خونشون فکر نمیکردم بازم بیاد جلوی در تا واسه آخرین بار اون شب ببینمش ولی اومد و خیلی خوشحالم کرد تازه با وجود اینکه یه بچه و یه مرد داشتن از کوچه رد میشدن بازم بهم گفت دوستت دارم من که دیشبو فراموش نمیکنم کاش اونم فراموش نکنه و همون اندازه که من حال کردم اونم حال کرده باشه همش نگران بودم از چیزی که واسش گرفتم خوشش نیاد با اینکه از دوستشم کمک گرفته بودم! ولی خدا رو شکر عشقم خوشش اومد هم از کادو هم نقاشی ها هم نامه هم شعر از همه خوشش اومد
بي تو، مهتابشبي، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم، شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.
در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد باغ صد خاطره خنديد، عطر صد خاطره پيچيد:
يادم آمدكه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.
تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت. من همه، محو تماشاي نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشة ماه فروريخته در آب شاخهها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد، تو به من گفتي: ” از اين عشق حذر كن! لحظهاي چند بر اين آب نظر كن، آب، آيينة عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است! تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
با تو گفتم:” حذر از عشق!؟ - ندانم سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد، چون كبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“
باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
اشكي از شاخه فرو ريخت مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ...
اشك در چشم تو لرزيد، ماه بر عشق تو خنديد!
يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم. نگسستم، نرميدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهاي دگر هم، نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...
بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم! شاید امروز بتونم کادوشو بهش بدم وااااااااااااااااای که چقدر خوشحالم تمام آرزوم این بود که روز تولدش ببینمش اگرچه کادوش همرام نبود که بهش بدم ولی واقعا خوشحالم که دیدمش خودش که میگفت همین که تو بغلشم واسش هدیه تولده ولی مگه میشه؟!!!!!!!!!!! خدا چقدر دوستم داره که دعاهامو برآورده کرد اگه بدونی چقدر واسه دیدنش خدا رو صدا زدم خدا جون عاشقتم عشقم میخوامت باورم نمیشه یک هفته دیگه دوباره تولد عشقمه خدا کنه از چیزی که براش خریدم خوشش بیاد تمام سعیمو میکنم که ازم راضی باشه خدایا تو هم کمک کن خدایا منو با عشقم خوشبخت کن این دعاییه که سر تمام نمازام از خدا میخوام اول سلامتی عشقم بعد خوشبختی مون خدایا مهرشو از دلم دور نکن کاری کن تا ابد دوستش داشته باشم و کنارش به اوج آرامش برسم عشقم 20 ساله شده سنی که هر آدمی آرزو داره پا توش بذاره! خدایا یه کاری کن اونم تا ابد دوستم داشته باشه وبتونم بهش آرامشی که انتظارشو داره بدم
|
|||
![]() |