درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقشم و آدرس kasra.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 111
بازدید هفته : 157
بازدید ماه : 193
بازدید کل : 87960
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عاشقشم
ضرر نمیکنی
سه شنبه 19 دی 1391برچسب:love, :: 11:31 ::  نويسنده : sara       
 
آه مـرد مـن !

 

مـا تکـرار نخـواهـیـم شـد

همیـن یک بـار کـافی سـت

بـعـد از مـا

زمیـن آرزوی دیگـری نـدارد

دنـیـا تـمـام می شـود ...

از وقـتی عـاشـقـت شـده ام

صـدای مـن

صـدای همیـشـه نـیـسـت

مـدام در آغـوشـم گـمـت می کنـم ...

بـا مـن چـه کـرده ای

کـه خـودم یـادم می رود

و تــو نـه ؟

بـا مـن چـه کـرده ای

کـه هـر صبـح

چشـم هـات را بـه گـوشـه ی لـب هـام سنجـاق می کنـم

تـا نگـاهـت همیـشـه بـخـنـدد !؟




سه شنبه 19 دی 1391برچسب:love, :: 11:26 ::  نويسنده : sara       
 
فـرصتی نمـانـده اسـت

 

بیـا همدیگـر را بـغـل کنیـم

فـردا

یـا مـن تـو را می کشـم

یـا تـو چـاقـو را در آب خـواهی شـسـت

همیـن چنـد سطـر

دنـیـا بـه همیـن چنـد سطـر رسیـده اسـت ...


بـه اینکـه انسـان

کـوچـک بمـانـد بهتـر اسـت

بـه دنیـا نیـایـد بهتـر اسـت ...


 

اصلا

ایـن فیـلـم را بـه عـقـب بـرگـردان

آن قـدر که پـالتـوی پـوسـت پـشـت ویـتـریـن

پلـنگی شـود

کـه می دود در دشـت هـای دور

آن قـدر که عصـاهـا

پیـاده به جنگل بـرگـردنـد

و پـرنـدگـان

دوبـاره بـر زمیـن

زمیـن ...


نـه !

بـه عـقـب تـر بـرگـرد

بگـذار خــدا

دوبـاره دسـت هـایـش را بشـویـد


در آیـنـه بنگـرد

شـایـد

تصمیـم دیگـری گـرفـت !



سه شنبه 19 دی 1391برچسب:love, :: 11:24 ::  نويسنده : sara       

وای از نـیـمـه شبـی

 

کـه بـیـدار شـوم

تــو را بخـواهـم ...

و خـودم را در آغـوش دیـگـری بـیـابـم !



دو شنبه 18 دی 1391برچسب:سرگذشت, :: 11:5 ::  نويسنده : sara       

چند وقتی میشه که ازت خبری ندارم

نمیدونم دقیقا چی شد که اینطوری شد

حتی نمیدونم بازم دوست دارم برگردم به روزای خوبمون یا نه

امروز امتحان داشتم

ناخودآگاه کل مسیر برگشتن به خونه رو دنبال تو میگشتم و خاطرات بعد از امتحانامو مرور میکردم

یادم اومد هیچوقت بعد از امتحان تنها بر نگشته بودم خونه

دلم واسه اون روزا تنگ شده

ولی هیچ راه برگشتی واسم نذاشتی

هروقت فکر میکنم بهت زنگ بزم با خودم میگم چرا باز خودمو درگیر کاراش کنم.......

میترسم

هم از فردای با تو میترسم

هم از فردای بدون تو

شده کاووس برام که آیندمو قراره چطوری بگذرونم

تو هم دلت واسم تنگ میشه ؟ یاد من میوفتی ؟

یا راحت زنگیتو میگذرونیو خوشی ؟

کاش میتونسم حرفای دلمو که هیچ وقت نتونستم بزنم بهت میگفتم

هیییییییییییییییییییییی............