درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
عاشقشم
ضرر نمیکنی
آه مـرد مـن !
مـا تکـرار نخـواهـیـم شـد همیـن یک بـار کـافی سـت بـعـد از مـا زمیـن آرزوی دیگـری نـدارد دنـیـا تـمـام می شـود ... از وقـتی عـاشـقـت شـده ام صـدای مـن صـدای همیـشـه نـیـسـت مـدام در آغـوشـم گـمـت می کنـم ... بـا مـن چـه کـرده ای کـه خـودم یـادم می رود و تــو نـه ؟ بـا مـن چـه کـرده ای کـه هـر صبـح چشـم هـات را بـه گـوشـه ی لـب هـام سنجـاق می کنـم تـا نگـاهـت همیـشـه بـخـنـدد !؟
فـرصتی نمـانـده اسـت
بیـا همدیگـر را بـغـل کنیـم فـردا یـا مـن تـو را می کشـم یـا تـو چـاقـو را در آب خـواهی شـسـت همیـن چنـد سطـر دنـیـا بـه همیـن چنـد سطـر رسیـده اسـت ...
بـه اینکـه انسـان کـوچـک بمـانـد بهتـر اسـت بـه دنیـا نیـایـد بهتـر اسـت ...
اصلا ایـن فیـلـم را بـه عـقـب بـرگـردان آن قـدر که پـالتـوی پـوسـت پـشـت ویـتـریـن پلـنگی شـود کـه می دود در دشـت هـای دور آن قـدر که عصـاهـا پیـاده به جنگل بـرگـردنـد و پـرنـدگـان دوبـاره بـر زمیـن زمیـن ...
نـه ! بـه عـقـب تـر بـرگـرد بگـذار خــدا دوبـاره دسـت هـایـش را بشـویـد
در آیـنـه بنگـرد شـایـد تصمیـم دیگـری گـرفـت ! وای از نـیـمـه شبـی
کـه بـیـدار شـوم تــو را بخـواهـم ... و خـودم را در آغـوش دیـگـری بـیـابـم ! چند وقتی میشه که ازت خبری ندارم نمیدونم دقیقا چی شد که اینطوری شد حتی نمیدونم بازم دوست دارم برگردم به روزای خوبمون یا نه امروز امتحان داشتم ناخودآگاه کل مسیر برگشتن به خونه رو دنبال تو میگشتم و خاطرات بعد از امتحانامو مرور میکردم یادم اومد هیچوقت بعد از امتحان تنها بر نگشته بودم خونه دلم واسه اون روزا تنگ شده ولی هیچ راه برگشتی واسم نذاشتی هروقت فکر میکنم بهت زنگ بزم با خودم میگم چرا باز خودمو درگیر کاراش کنم....... میترسم هم از فردای با تو میترسم هم از فردای بدون تو شده کاووس برام که آیندمو قراره چطوری بگذرونم تو هم دلت واسم تنگ میشه ؟ یاد من میوفتی ؟ یا راحت زنگیتو میگذرونیو خوشی ؟ کاش میتونسم حرفای دلمو که هیچ وقت نتونستم بزنم بهت میگفتم هیییییییییییییییییییییی............ آغوشی میشوم و تورا به اندازه ی تمام اشتباهاتت بغل میکنم ،
عزیزم اونی که داری خودتو واسش جرررر میدی... توىِ "زندگــ ــ ــ ــیت"
جــزءِ اون دسته از اَفـــ ـــرادى باش که : اگه یکی از پُشت چشماتو گرفت ، فقط یه نفر تو ذهـــنت بیاد ، نــــه چـــند نـــفـــر یه وقتایی هست که هی بیدار میمونی با خودت میگی :
الانه که زنگ بزنه الانه که اس بده الانه که … و همین روال ادامه پیدا میکنه تا زمانیکه باورت میشه واقعا رفته … کل اسم های تو موبایلم رو به اسم تو تغییر دادم... واقعا نمیفهمم آخه چرا؟ خب چرا ؟ چرا با اینکه اینهمه اذیت میکنه باز دوستش دارم ؟ امسال تولدشو تو روز تولدش تبریک نگفتم چند روز بعدش گفتما ولی خب به درد نمیخورد نه اینکه یادم بره ها نه اتفاقا انقد نقشه کشیده بودم که یه کادوی خوشگل بهش بدم ولی تولدش تو زمانی بود که قرار بود به هم فرصت بدیم به رفتارامون فکر کنیم واسه این حق نداشتم بهش زنگ بزنم البته خواستم یکم تنبیه شه نمیدونم شد یا نه وگرنه آدم که تولد عشقشو فراموش نمیکنه حتی وقتی دوستم به من اس داد که تولدشو تبریک بگه بهش گفتم خودش بهش اس بده تا حداقل من که بهش اس نمیدم احساس تنهایی نکنه و فکر نکنه تو این روز مهم کسی به فکرش نیست به هر حال بعضی وقتا این تلنگرا لازمه خودش میدونه چرا اینکارو کردم شکر خدا خوبیم مشکلات داریم ولی بازم باهم خوبیم همدیگرو دوست داریم چون من کنکور دارم زیاد همدیگرو نمیبینیم ولی از همون دورم عاشقشم دیروز شوهر جونمو دیدم دلم براش یه ذره شده بود رفتیم نشستیم مشکلامونو حل کردیم انقد راحت وقتی پیش همیم مشکلامون حل میشه هردو کنار میایم نشستم تو بغلش از هرچی که میخواستم حرف زدم اگه پیش هم باشیم زندگیمون خیلی شیرین میشه چون هیچوقت نمیتونیم رودر رو باهم دعوا کنیم حتی نمیتونیم بلند حرف بزنیم اگه تو خونه هیچ کس هم نباشه بازم آروم صحبت میکنیم اصلا باورم نمیشه انقد دلم واسه مهربونیاشو خنده هاش تنگ شده بود
حالا که تموم شد تو هم داری می ری
مبادا دست کسی رو بگیری خدایا نگاه کن درست تو چه وقتی پر از اشکم اما می خندم به سختی گلوم و رها کن تو ای هق هق من می موندم من و اون نبود عاشق من مبادا که عشقم تو قلبش بمیره می ترسم که دست کسی رو بگیره بگین کار اینبار ازم بر نیومد بگین کم آوردم یا صبرم سر اومد بگین باز بیاد و به قلبم بشینه بگین جای اسمش هنوز نقطه چینه وقتی زنی عــاشـق میشود،دستــِـ خـودش نیستــ ؛
بــا صـدای آرام صـحـبـتــ میکند . . .عـشـوه هـایـش بـیـشـتــر میشود . . . حـسـادت زنــانــه میکند . . . چـون نمیخواهد کـسی حـتـی بـــه عـشـقـش نـگاه کـنـد، هـمـیـشــه میگویـــد تــــو مــا ل مــن هـسـتـی ! دوستــ دارد عشقش، از پشتــ دستانش را دور بـدنـش حـلـقـه کند، گـردنش را بـبوسـد ... چشمانش خــُـمـار میشود.به آرامی گـوشـه ی لـبـش را گـــاز میگیرد . . . صدایش میلرزد، زیر لب میگوید دوستـتــ دارم ! زن میداند کــه وجودش با عشق کامل تر میشود و بــا بــوســـه ای عاشقانــه بــه اوج آرامــش میرسد . . سلام: یه دروغ بهش گفتم بهش خیانت کردم خیانت جسمی نه خیانت کلامی یه کاری رو نباید انجام میدادم و انجام دادم هیچوقت خودمو نمی بخشم از اونم خواستم هیچوقت منو نبخشه چون به خدا قول داده بودم هیچوقت بهش دروغ نگمو زیر قولم زدم امروز دستمو گذاشتم رو قرآن و کامل واسش تعریف کردم راست راست گفتم ولی بعدش بهش گفتم که منو فراموش کنه و دیگه بهم زنگ نزنه چون دیگه روم نمیشه تو چشای قشنگش نگاه کنم امیدوارم خوشبخت بشه خودمو نمیبخشم بعد از مدت ها رابطه مون داره روز به روز بهتر میشه بهم قول داده دیگه هیچوقت بهم دروغ نگه چند روز پیش با دوستاش رفته بود بیرون از صبحش بهم زنگ نزدو خبری ازش نبود تا اینکه از گوشی زن داداشش بهم اس داد که بیرونه و گوشیشو خونه جا گذاشته و تا یک ساعت دیگه بر میگرده بهم زنگ میزنه بعد فهمیدم گوشیش دستش بوده نمیدونم شاید من زیاد اذیتش میکنم که مجبور شده این دروغو بگه به هر حال شبش دیدمشو با هم حرف زدیم خیلی از دستش عصبانی بودم داشت عین بچه هایی که کار بدی میکننو از مامانشون طلب بخشش میکنن حرف میزد آخه اگه من اونو نبخشم کیو ببخشم؟ وای چقد دلم میسوخت وقتی اونطوری حرف میزد کلی باهاش دعوا کردم وقتی سرمو برگردوندم طرفش دیدم اشک تو چشاش جمع شده من عشقمو به گریه انداخته بودم واقعا متاسفم هیچوقت دلم نمیخواست باعث گریه ی مردم بشم اولین بار بود که اشکشو دیدم تو این 5 سال هیچوقت ندیده بودم حتی زیر بار بزرگترین مشکلات سر خم کنه چقدر قیافش دوست داشتنی شده بود دوست داشتم هرچه زودتر بغلش کنم البته نا گفته نماند که بعدش خودم زدم زیر گریه و اومد بغلم کرد اون قدرت مردونشو با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم چشماش خیلی قشنگه فکر کنم همون چشماشه که منو طلسم کرده و اسیرش شدم خدا جون واسم نگهش دار الان ماه رمضونه شوهر جونم به خاطر مشکلات عصبی که معدشو از کار انداخته و مسببش من بودم نمیتونه روزه بگیره البته تا الان هر روز پا شده با من سحری خورده و تلاششو کرده ولی خب نتونست ادامه بده و وسط روز مجبور شد بازش کنه قربونش برم که این همه مشکل داره و باز عین یه مرد پشتمه اگه نبود میخواستم چکار کنم؟ دوستت دارم نفسم سلام فکر کنم خیلی وقته نیومدم اینج و واسه عشقم چیزی ننوشتم خیلی اتفاق ها افتاده رفتیم حلقه دیدیم بعدش خریدیم امتحانامو دادمو چند بار دیدمشو کلی خوش گذروندیم واسم ترشیو آبنبات چوبی خرید که با هم خوردیم خیلی حال داد از همین امروز قرار شده بخاطر درسمو درسش 5و10و15و20و... هر ماه بهم زنگ بزنه منم فقط اگه کار مهمی باهاش داشتم بهش زنگ بزنم مثلا اگه خواستیم بریم بیرونو همدیگرو ببینیم هنوز دوستش دارم هنوز عاشقشم هنوز ماهه منه با اینکه جدیدا زیادتر دعوا میکنیم اما هردومون زود همدیگرو میبخشیمو کوتاه میایم چند روز پیش که دیدمشو حلقمو داد خیلی خوشگلتر شده بود وقتی میخواست بهم بده نشستو ازم خواستگاری کرد چه احساسی قشنگی بود وقتی دلم داشت از جاش میومد بیرون نمیدونم اگه یه روز نباشه میخوام زندگیمو چطوری بگذرونم خداکنه همیشه کنارم با خوشی زنگی کنه خیلی اذیتش میکنم نمیدونم چطوری اذیتامو کم کنم از سر کار که میاد خسته بدون ناهارو خواب تا آخر شب به من اس میده الهی بمیرم انقدر از دستم زجر نکشه پول شارژامونو تمامشو اون میده این چند وقته که هرچی کار کرد خرج من واسه شارژو حلقه و ... کرد چطوری ازش تشکر کنم؟ فقط میدونم خیلی شرمندشم بخاطر اذیتامو همه چی چطوری میتونم ادعا کنم دوستش دارم در حلیکه با اذیتام واسش روز خوشی نذاشتم خیلی بخشنده است خیلی مرده میخوامش تا آخر عمرم دیروز عشقمو دیدم الهی بمیرم چقدر لاغر شده بود چند وقت بود ازش غافل شده بودم چرا نفهمیدم داره این همه سختی میکشه خودمو نمیبخشم من که این همه دوستش دارم یعنی من که این همه ادعای دوست داشتنشو میکنم چرا انقدر ازش غافل بودم عشقم از این به بعد بیشتر مراقبتم قول میدم خدا هم کمکم میکنه چقدر ناراحتم دیشب بابام اومد تو اتاقم خودمو به خواب زده بودم گوشیمو برداشتو چیزایی که نباید میخوندو خوند انگار روز قبلش رفته بوده تو اتقم وچندتانامه که سال قبل به هم داده بودیمو خوند وای که چه حس بدیه وقتی نتونی تو چشای بابات نگاه کنی ولی از ایت جهت که فهمید دوستش دارم خوب شد امروز یه کاری کردم که عشقمو ناراحت کردم اسمشو با تیغ رو بدنم نوشتم بعد از سر کار پاشد اومد منو ببینه رفتیم خونه زنداداشش چقدر باهام دعوا کرد وسط راه منو سوار موتورش کرد چادرم گیر گرفت به ترمزش کامل پایینش پاره شد الهی فداش بشم کارت اعتباریشو داد که برم چادر بخرم اگرچه هیچ وقت چادر نمیگرفتم ولی مجبور شدم کارتو ازش بگیرم دیشبشم با دوستم رفتم بیرون دو تا ست آویز گوشی و جاکلیدی دیدم بعد بهش زنگ زدم که بیاد بگیره سریع اومد چقدر دوستش دارم و چقدر کارای جالبی میکنه که واسم ارزش داره این لحظه ها رو با هیچی عوض نمیکنم
امروز با یکی از دوستام رفتیم بیرون اولش که بهش زنگ نزدم چون میدونستم سر کاره ولی آخرش باز دلم طاقت نداد گفتم بهش زنگ بزنم حداقل حالشو بپرسم گفت داخل شهره خیلی خوشحال شدم که میتونم ببینمش ولی فکر کنم از دستم خیلی ناراحت شد چون هر دفعه زنگ زدم یه جا بودم میگفت وایسا ولی باز جابه جا میشدم خوب چکار میتونستم کنم اگه خودم تنها بودم چند دقیقه که سهله یه روزم منتظرش میموندم ولی چون با دوستم بودم نمیشد! در هر حال تونستم ببینمش عاشقشم دیشب که داشتم باهاش حرف میزدم بهش دروغ گفتم با اینکه هر لحظه حرف زدن باهاش اندازه ی یه عمر برام ارزش داره وقتی پرسید دوباره بهت زنگ بزنم؟ گفتم واسم مهم نیست ولی بازم زنگ زد چقدر احساس شرمندگی میکنم عشقم تو خیلی خوبی واسم بهترین مرد دنیایی که انقدر باهام کنار میای مرسی گلم امشب بهش اس دادم کار داشت خلاصه نتونستیم اس بازی کنیم ولی آخرین اسش دقیقا چیزی بود که منتظر شنیدنش بودم آخ که چه حالی کردم وقتی بهم گفت تو بغلت واسم جا باز کن می خوااااااااااااااااامش بالاخره بعد از اینکه کادوشو بهش دادم دوباره امروز تونستم صدای قشنگشو بشنوم چقدر صداش واسم آرامش داره خدا کنه همیشه این آرامش بمونه عشقم دوستت دارم به اندازه ی تمام عشقای دنیا
دیروز بعد از مدرسه رفتم کادوشو گذاشتم خونه دوستم چون نمیتونستم با خودم ببرمش خونه ! بعد از ظهر رفتم خونه دوستم زنگ زدم بهش دانشگاه بود حدود ساعت 7:45 اومد باهاش رفتم تو کوچه های اطراف محله یکم دور زدیم هیچ جایی نبود که بتونیم تنها باشیم همه ی کوچه ها ترافیک بود!!!!!!!!!!!! بالاخره یه جای خلوتو پیدا کردیم هنوز وارد کوچه نشدیم یه حرکت جالب کرد که واقعا بهم حال داد! یهو بغلم کرد و ... بعد کادو رو بهش دادم داشتیم راه میرفتیم وسیله های تو جعبه صدا میداد گفت با خودت قابلمه آوردی! کادو رو که بهش دادم از هم جدا شدیم تو راه با موتور از کنارم رد شد بلند بهم گفت دوستت دارم که خیلی حال کردم بعدش که رفت خونشون فکر نمیکردم بازم بیاد جلوی در تا واسه آخرین بار اون شب ببینمش ولی اومد و خیلی خوشحالم کرد تازه با وجود اینکه یه بچه و یه مرد داشتن از کوچه رد میشدن بازم بهم گفت دوستت دارم من که دیشبو فراموش نمیکنم کاش اونم فراموش نکنه و همون اندازه که من حال کردم اونم حال کرده باشه همش نگران بودم از چیزی که واسش گرفتم خوشش نیاد با اینکه از دوستشم کمک گرفته بودم! ولی خدا رو شکر عشقم خوشش اومد هم از کادو هم نقاشی ها هم نامه هم شعر از همه خوشش اومد
بي تو، مهتابشبي، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم، شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.
در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد باغ صد خاطره خنديد، عطر صد خاطره پيچيد:
يادم آمدكه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.
تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت. من همه، محو تماشاي نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشة ماه فروريخته در آب شاخهها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد، تو به من گفتي: ” از اين عشق حذر كن! لحظهاي چند بر اين آب نظر كن، آب، آيينة عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است! تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
با تو گفتم:” حذر از عشق!؟ - ندانم سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد، چون كبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“
باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
اشكي از شاخه فرو ريخت مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ...
اشك در چشم تو لرزيد، ماه بر عشق تو خنديد!
يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم. نگسستم، نرميدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهاي دگر هم، نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...
بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم! شاید امروز بتونم کادوشو بهش بدم وااااااااااااااااای که چقدر خوشحالم تمام آرزوم این بود که روز تولدش ببینمش اگرچه کادوش همرام نبود که بهش بدم ولی واقعا خوشحالم که دیدمش خودش که میگفت همین که تو بغلشم واسش هدیه تولده ولی مگه میشه؟!!!!!!!!!!! خدا چقدر دوستم داره که دعاهامو برآورده کرد اگه بدونی چقدر واسه دیدنش خدا رو صدا زدم خدا جون عاشقتم عشقم میخوامت باورم نمیشه یک هفته دیگه دوباره تولد عشقمه خدا کنه از چیزی که براش خریدم خوشش بیاد تمام سعیمو میکنم که ازم راضی باشه خدایا تو هم کمک کن خدایا منو با عشقم خوشبخت کن این دعاییه که سر تمام نمازام از خدا میخوام اول سلامتی عشقم بعد خوشبختی مون خدایا مهرشو از دلم دور نکن کاری کن تا ابد دوستش داشته باشم و کنارش به اوج آرامش برسم عشقم 20 ساله شده سنی که هر آدمی آرزو داره پا توش بذاره! خدایا یه کاری کن اونم تا ابد دوستم داشته باشه وبتونم بهش آرامشی که انتظارشو داره بدم سلام عشقم خیلی وقته نتونستم بیام این وبو آپ کنم خب هرکسی یه مشکلاتی داره منم اقدر مشکل داشتم که با وجود کلی خاطره نتونستم حتی بیام یه سر بزنم بگذریم چقدر زود دیر میشه انگار همین چند روز پیش بود که تازه این وبو راه اندازی کردم الان حدود یک ماهه دیگه تولدشه و موندم چی واسش بگیرم خدا رو شکر که گذر زمان از پارسال تا امسال علاقمو تغییر نداده تازه بیشترم شده الان حدود سه ماه یا بیشتره که نتونستم درست ببینمش و گرمای تنشو حس کنم احتمالا تا مدت ها بعدم نمیتونم ولی اشکال نداره یه روزی مال خودم میشه وهر شب توبغلمه میدونم
امروز خیلی خوشحالم
چون سر کوچه دیدمش
خیلییییییییییییییی خوشگل شده بود
اول که نشناختمش!
وای چقدر دوست داشتم همونجا میپریدم تو بغلش
جیگرم معلوم نیست با خودش چکار کرده بود!
دوستامم بهم گفتن خیلی خوشگل شده بود
اونا هم تعجب کرده بودن
فقط حیف که یه نگاه بیشتر نتونستم بکنم
دیووووووووووووونشم
بالاخره امروز بعد از یک هفته انتظار دیدمش
الهی فداش بشم چقدر دلم براش تنگ شده بود
اومد با دوستش مسعود با ماشین از توی کوچمون رد شد
تا رسیدم خونه رفتم تو اینترنت
2 تا ایمیل داده بود
بعد از ظهر رفتم کلاس زبان
با ماشین اومده بود رفتم کنارش نشستم
خیلی دلم میخواست ببینمش
دوست داشتم ساکت بشینه من نگاش کنم
این دفعه حتی به هم دست ندادیم
باورم نمیشه از نزدیک دیدمش و انگشتم هم بهش نخورد!!!!!
واقعا عاشقشم
امروز با هم قرار گذاشتیم تا اول خرداد که تولدمه باهم حرف نزنیم میدونم خیلی دلم براش تنگ میشه ولی هم به خاطر کنکور اون هم به خاطر درس من باید فعلا رابطمون تو خاموشی باشه بهم قول داده هفته ای حداقل دوبار بیاد ببینمش ایمیل هم به هم میدیم همین که از صداش محروم شدم خیلی درده زیادیه من تازه از کربلا اومدم از قبل از عید که همدیگرو دیدیم تا الان نه درست حسابی باهاش حرف زدم نه دیدمش خیلی خاطره دارم براش تعریف کنم که حداقلش باید تا خرداد صبر کنم
به هوای تو در این شب دلتنگی سر به هوا شده ام ، چشمهای بهانه گیر ، دستهای خالی ، شانه های پر از نیاز ، نه یک لحظه ، نه یک روز حرف از یک عمر دلتنگیست. انگار عمریست که دلتنگم ، ساده تر میگویم دلم میخواهد همیشه باشی. ترانه عشق در گوشم مرا به یاد لحظه های قشنگ در کنار تو بودن می اندازد، گاه می اندیشم به لحظه های دیدار ، گاه میترسم از لحظه های دور از تو بودن . حرفهای قشنگت را ، درد دلهای شیرینت را که در قلبم مانده برای خودم زمزمه میکنم، تکرار میکنم تا احساس کنم تو برایم میخوانی قصه عشق را. دلتنگم ، به امید تو دل به آرزوها بسته ام ، به یاد تو ترانه عشق را زمزمه میکنم ، میخوانم و میدانم که دلت همیشه با من است. میخواهم امشب در کوچه پس کوچه ها سرگردان قدم بزنم ، تا طلوع به من سلامی دوباره گوید و باز بنشینم در انتظار دیدن تو ، و باز ببینم تو را و بگویم که دوستت دارم. یک غروب دیگر و یک شب پر از دلتنگی ، کار ما عاشقان همین است ، دلتنگی و انتظار ، اما در مرام ما بی وفایی نیست عزیزم. به امید تو ای همنفس با تو نفس میکشم و با هر نفس عاشقانه میگویم که دوستت دارم عزیزم خیلی سخت است بغض گلویت را گرفته باشد اما نتوانی گریه کنی ، خیلی سخت است قلبت پر از درد باشد اما نتوانی خودت را از این درد خالی کنی جون میکنیم تو زندگی حس میکنیم که زنده ایم جوانی ها رو باختیم فکر میکنیم برنده ایم تا یک شکسته می بینیم براش چه اشکها روونه خودمون هم خوب می دونیم که از دل تنگمونه نمیشکنیم خوب میدونیم اصلا مهم نیست واسمون اما ما رو میشکنن مینالیم از دست زمون ظاهر کارمون شده قهقهمون به آسمون کلی برو بیا داریم اما چقدر بی همزبون گول میزنیم خودمونو به آب و رنگ زندگی عاشقی رو میخوایم ولی برای رفع خستگی به سادگی دل میدیم و به سادگی دل میکنیم واسه یه لحظه دلخوشی به هر دری سر میزنیم روز و شبامون میگذره بی خبر از دل پیر شده یادش بخیر جوونی رو وقتی میگیم که دیر شده
چند وقت پیش نمایشگاه زده بودیم امروز اختتامیه بود کیک که خوردیم اومد دنبالم کلی دور زدیم فقط 4 بار از جلوی مدرسمون رد شدیم قرار بود بهم سیگارت و یه نامه وچند تا عکس از خودش وبوس وبغل بده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! همشو ازش گرفتم خیلی حال داد چند وقت پیش یکم باهم دعوا کردیم ولی خیلی زود بیخیال شدیم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده بود!!!!!!!!! دوست دارم همیشه پیشش باشم حدود یک هفته قبل داداش کوچیکم آبله مرغون گرفته بود الان منم ازش گرفتم خیلی بده حالم خیلی خرابه 29 اسفند قراره با خانواده برم کربلا دلم براش تنگ میشه انشاالله خدا خودش کمک کنه من و اون به راه راست هدایت بشیم!
امروز یه روز برفی بود که به من خیلی خوش گذشت چون وقتی می خواستم برگردم اومد دنبالم باهم برگشتیم اولش اومد تا روی پل فلشمو که قبلا بهش داده بودم بهم بده بعد داشت میرفت بهش گفتم نمی خوای منو برسونی؟! خیلی تعجب کرد آخه بهم گفت جدی میگی باهم بریم منم که سرویسم رفته بود باید با تاکسی میرفتم گفتم بریم! الهی فداششم کلاهش خیلی باحالش کرده بود کفش هاشم جدید بود ندیده بودم! کلا خیلی خوش گذشت...
نیش دوست از نیش عقرب بدتر است پس بزن عقرب که دردش کمتر است چند وقته امتحان ها شروع شده دوشنبه ی هفته ی پیش که نشد ببینمش یعنی شد ولی خیلی کم واسه همین دلم تنگیده! اون شب یه اتفاقاتی هم افتاد که احتمالا دیگه نمیتونیم همدیگرو تو خونه ی مادر بزرگم ببینیم یه جورایی قضیه داشت لو می رفت شایدم لو رفته باشه ولی مادر بزرگم به روی خودش نیاورده! احتمالا وسط امتحان ها یا آخرش با 2 تا از دوستامون که اونام با هم دوستن میریم باغ اونا البته معلوم نیست بشه خیلی هم مشتاق نیستم چون طی امسال یه اتفاقاتی افتاد که رابطه ی صمیمی ما هم شکراب شد! |
|||
|