درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
عاشقشم
ضرر نمیکنی
دیروز شوهر جونمو دیدم دلم براش یه ذره شده بود رفتیم نشستیم مشکلامونو حل کردیم انقد راحت وقتی پیش همیم مشکلامون حل میشه هردو کنار میایم نشستم تو بغلش از هرچی که میخواستم حرف زدم اگه پیش هم باشیم زندگیمون خیلی شیرین میشه چون هیچوقت نمیتونیم رودر رو باهم دعوا کنیم حتی نمیتونیم بلند حرف بزنیم اگه تو خونه هیچ کس هم نباشه بازم آروم صحبت میکنیم اصلا باورم نمیشه انقد دلم واسه مهربونیاشو خنده هاش تنگ شده بود
حالا که تموم شد تو هم داری می ری
مبادا دست کسی رو بگیری خدایا نگاه کن درست تو چه وقتی پر از اشکم اما می خندم به سختی گلوم و رها کن تو ای هق هق من می موندم من و اون نبود عاشق من مبادا که عشقم تو قلبش بمیره می ترسم که دست کسی رو بگیره بگین کار اینبار ازم بر نیومد بگین کم آوردم یا صبرم سر اومد بگین باز بیاد و به قلبم بشینه بگین جای اسمش هنوز نقطه چینه وقتی زنی عــاشـق میشود،دستــِـ خـودش نیستــ ؛
بــا صـدای آرام صـحـبـتــ میکند . . .عـشـوه هـایـش بـیـشـتــر میشود . . . حـسـادت زنــانــه میکند . . . چـون نمیخواهد کـسی حـتـی بـــه عـشـقـش نـگاه کـنـد، هـمـیـشــه میگویـــد تــــو مــا ل مــن هـسـتـی ! دوستــ دارد عشقش، از پشتــ دستانش را دور بـدنـش حـلـقـه کند، گـردنش را بـبوسـد ... چشمانش خــُـمـار میشود.به آرامی گـوشـه ی لـبـش را گـــاز میگیرد . . . صدایش میلرزد، زیر لب میگوید دوستـتــ دارم ! زن میداند کــه وجودش با عشق کامل تر میشود و بــا بــوســـه ای عاشقانــه بــه اوج آرامــش میرسد . . سلام: یه دروغ بهش گفتم بهش خیانت کردم خیانت جسمی نه خیانت کلامی یه کاری رو نباید انجام میدادم و انجام دادم هیچوقت خودمو نمی بخشم از اونم خواستم هیچوقت منو نبخشه چون به خدا قول داده بودم هیچوقت بهش دروغ نگمو زیر قولم زدم امروز دستمو گذاشتم رو قرآن و کامل واسش تعریف کردم راست راست گفتم ولی بعدش بهش گفتم که منو فراموش کنه و دیگه بهم زنگ نزنه چون دیگه روم نمیشه تو چشای قشنگش نگاه کنم امیدوارم خوشبخت بشه خودمو نمیبخشم بعد از مدت ها رابطه مون داره روز به روز بهتر میشه بهم قول داده دیگه هیچوقت بهم دروغ نگه چند روز پیش با دوستاش رفته بود بیرون از صبحش بهم زنگ نزدو خبری ازش نبود تا اینکه از گوشی زن داداشش بهم اس داد که بیرونه و گوشیشو خونه جا گذاشته و تا یک ساعت دیگه بر میگرده بهم زنگ میزنه بعد فهمیدم گوشیش دستش بوده نمیدونم شاید من زیاد اذیتش میکنم که مجبور شده این دروغو بگه به هر حال شبش دیدمشو با هم حرف زدیم خیلی از دستش عصبانی بودم داشت عین بچه هایی که کار بدی میکننو از مامانشون طلب بخشش میکنن حرف میزد آخه اگه من اونو نبخشم کیو ببخشم؟ وای چقد دلم میسوخت وقتی اونطوری حرف میزد کلی باهاش دعوا کردم وقتی سرمو برگردوندم طرفش دیدم اشک تو چشاش جمع شده من عشقمو به گریه انداخته بودم واقعا متاسفم هیچوقت دلم نمیخواست باعث گریه ی مردم بشم اولین بار بود که اشکشو دیدم تو این 5 سال هیچوقت ندیده بودم حتی زیر بار بزرگترین مشکلات سر خم کنه چقدر قیافش دوست داشتنی شده بود دوست داشتم هرچه زودتر بغلش کنم البته نا گفته نماند که بعدش خودم زدم زیر گریه و اومد بغلم کرد اون قدرت مردونشو با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم چشماش خیلی قشنگه فکر کنم همون چشماشه که منو طلسم کرده و اسیرش شدم خدا جون واسم نگهش دار الان ماه رمضونه شوهر جونم به خاطر مشکلات عصبی که معدشو از کار انداخته و مسببش من بودم نمیتونه روزه بگیره البته تا الان هر روز پا شده با من سحری خورده و تلاششو کرده ولی خب نتونست ادامه بده و وسط روز مجبور شد بازش کنه قربونش برم که این همه مشکل داره و باز عین یه مرد پشتمه اگه نبود میخواستم چکار کنم؟ دوستت دارم نفسم
|
|||
![]() |