درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقشم و آدرس kasra.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 164
بازدید ماه : 200
بازدید کل : 87967
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عاشقشم
ضرر نمیکنی
سه شنبه 19 دی 1391برچسب:love, :: 11:31 ::  نويسنده : sara       
 
آه مـرد مـن !

 

مـا تکـرار نخـواهـیـم شـد

همیـن یک بـار کـافی سـت

بـعـد از مـا

زمیـن آرزوی دیگـری نـدارد

دنـیـا تـمـام می شـود ...

از وقـتی عـاشـقـت شـده ام

صـدای مـن

صـدای همیـشـه نـیـسـت

مـدام در آغـوشـم گـمـت می کنـم ...

بـا مـن چـه کـرده ای

کـه خـودم یـادم می رود

و تــو نـه ؟

بـا مـن چـه کـرده ای

کـه هـر صبـح

چشـم هـات را بـه گـوشـه ی لـب هـام سنجـاق می کنـم

تـا نگـاهـت همیـشـه بـخـنـدد !؟




سه شنبه 19 دی 1391برچسب:love, :: 11:26 ::  نويسنده : sara       
 
فـرصتی نمـانـده اسـت

 

بیـا همدیگـر را بـغـل کنیـم

فـردا

یـا مـن تـو را می کشـم

یـا تـو چـاقـو را در آب خـواهی شـسـت

همیـن چنـد سطـر

دنـیـا بـه همیـن چنـد سطـر رسیـده اسـت ...


بـه اینکـه انسـان

کـوچـک بمـانـد بهتـر اسـت

بـه دنیـا نیـایـد بهتـر اسـت ...


 

اصلا

ایـن فیـلـم را بـه عـقـب بـرگـردان

آن قـدر که پـالتـوی پـوسـت پـشـت ویـتـریـن

پلـنگی شـود

کـه می دود در دشـت هـای دور

آن قـدر که عصـاهـا

پیـاده به جنگل بـرگـردنـد

و پـرنـدگـان

دوبـاره بـر زمیـن

زمیـن ...


نـه !

بـه عـقـب تـر بـرگـرد

بگـذار خــدا

دوبـاره دسـت هـایـش را بشـویـد


در آیـنـه بنگـرد

شـایـد

تصمیـم دیگـری گـرفـت !



سه شنبه 19 دی 1391برچسب:love, :: 11:24 ::  نويسنده : sara       

وای از نـیـمـه شبـی

 

کـه بـیـدار شـوم

تــو را بخـواهـم ...

و خـودم را در آغـوش دیـگـری بـیـابـم !



چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:love, :: 19:2 ::  نويسنده : sara       

آغوشی میشوم و تورا به اندازه ی تمام اشتباهاتت بغل میکنم ،
بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود ،
فقط نگاه باشد و نفس ،
زندگی آنقدرها دوام نمی آورد ،
همین حالا هم دیر است

 



چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:love, :: 19:0 ::  نويسنده : sara       

عزیزم اونی که داری خودتو واسش جرررر میدی...
حتی لباس تنشم سلیقه منه!!
گفتم در جریان باشی



چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:love, :: 18:57 ::  نويسنده : sara       
توىِ "زندگــ ــ ــ ــیت"


جــزءِ اون دسته از اَفـــ ـــرادى باش که :


اگه یکی از پُشت چشماتو گرفت ،


فقط یه نفر تو ذهـــنت بیاد ،


نــــه چـــند نـــفـــر


 


چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:love, :: 18:55 ::  نويسنده : sara       
یه وقتایی هست که هی بیدار میمونی با خودت میگی :
الانه که زنگ بزنه
الانه که اس بده
الانه که …
و همین روال ادامه پیدا میکنه تا زمانیکه باورت میشه واقعا رفته …
 


چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:love, :: 18:43 ::  نويسنده : sara       

کل اسم های تو موبایلم رو به اسم تو تغییر دادم...

حالا هرروز بهم زنگ میزنی!

یکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغییر صداهم میدی...!!!

من که میدونم تو هم دلت تنگ منه.......!!



یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:love, :: 15:12 ::  نويسنده : sara       

خیلی زیاد درگیر روزمرگی زندگی شده ایم.
اما اگر کمی از بالاتر به زندگی نگاه کنیم زندگی فقط به اندازه نگاه کردن به این عکس طول میکشد.

http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/11/25.jpg
.
این مدت کم ارزش بغض و کینه و دشمنی با همدیگر رو دارد؟
بهتر نیست از فرصت کم برای مهربونی با همدیگر استفاده کنیم؟؟



یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:love, :: 15:11 ::  نويسنده : sara       


حالا که تموم شد تو هم داری می ری
مبادا دست کسی رو بگیری
خدایا نگاه کن درست تو چه وقتی
پر از اشکم اما می خندم به سختی
گلوم و رها کن تو ای هق هق من
می موندم من و اون نبود عاشق من
مبادا که عشقم تو قلبش بمیره
می ترسم که دست کسی رو بگیره
بگین کار اینبار ازم بر نیومد
بگین کم آوردم یا صبرم سر اومد
بگین باز بیاد و به قلبم بشینه
بگین جای اسمش هنوز نقطه چینه


یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:love, :: 15:7 ::  نويسنده : sara       
وقتی زنی عــاشـق میشود،دستــِـ خـودش نیستــ ؛

بــا صـدای آرام صـحـبـتــ میکند . . .عـشـوه هـایـش بـیـشـتــر میشود . . .

حـسـادت زنــانــه میکند . . . چـون نمیخواهد کـسی حـتـی بـــه عـشـقـش نـگاه کـنـد،

هـمـیـشــه میگویـــد تــــو مــا ل مــن هـسـتـی !

دوستــ دارد عشقش، از پشتــ دستانش را دور بـدنـش حـلـقـه کند، گـردنش را بـبوسـد

... چشمانش خــُـمـار میشود.به آرامی گـوشـه ی لـبـش را گـــاز میگیرد . . .

صدایش میلرزد، زیر لب میگوید دوستـتــ دارم !

زن میداند کــه وجودش با عشق کامل تر میشود و بــا بــوســـه ای عاشقانــه بــه اوج آرامــش میرسد . .


جمعه 18 فروردين 1390برچسب:love, :: 14:19 ::  نويسنده : sara       

 

به هوای تو در این شب دلتنگی سر به هوا شده ام ،

چشمهای بهانه گیر ، دستهای خالی ، شانه های پر از نیاز ،

نه یک لحظه ، نه یک روز حرف از یک عمر دلتنگیست.

انگار عمریست که دلتنگم ، ساده تر میگویم دلم میخواهد همیشه باشی.

ترانه عشق در گوشم مرا به یاد لحظه های قشنگ در کنار تو بودن می اندازد،

گاه می اندیشم به لحظه های دیدار ، گاه میترسم از لحظه های دور از تو بودن .

حرفهای قشنگت را ، درد دلهای شیرینت را که در قلبم مانده برای خودم زمزمه میکنم،

تکرار میکنم تا احساس کنم تو برایم میخوانی قصه عشق را. دلتنگم ،

به امید تو دل به آرزوها بسته ام ، به یاد تو ترانه عشق را زمزمه میکنم ،

میخوانم و میدانم که دلت همیشه با من است.

میخواهم امشب در کوچه پس کوچه ها سرگردان قدم بزنم ،

تا طلوع به من سلامی دوباره گوید و باز بنشینم در انتظار دیدن تو ،

و باز ببینم تو را و بگویم که دوستت دارم. یک غروب دیگر و یک شب پر از دلتنگی ،

کار ما عاشقان همین است ، دلتنگی و انتظار ، اما در مرام ما بی وفایی نیست عزیزم.

به امید تو ای همنفس با تو نفس میکشم و با هر نفس عاشقانه میگویم که دوستت دارم

عزیزم خیلی سخت است بغض گلویت را گرفته باشد اما نتوانی گریه کنی ،

خیلی سخت است قلبت پر از درد باشد اما نتوانی خودت را از این درد خالی کنی



جمعه 19 فروردين 1390برچسب:love, :: 10:15 ::  نويسنده : sara       

جون میکنیم تو زندگی حس میکنیم که زنده ایم

جوانی ها رو باختیم فکر میکنیم برنده ایم

تا یک شکسته می بینیم براش چه اشکها روونه

خودمون هم خوب می دونیم که از دل تنگمونه

نمیشکنیم خوب میدونیم اصلا مهم نیست واسمون

اما ما رو میشکنن مینالیم از دست زمون

ظاهر کارمون شده قهقهمون به آسمون

کلی برو بیا داریم اما چقدر بی همزبون

گول میزنیم خودمونو به آب و رنگ زندگی

عاشقی رو میخوایم ولی برای رفع خستگی

به سادگی دل میدیم و به سادگی دل میکنیم

واسه یه لحظه دلخوشی به هر دری سر میزنیم

روز و شبامون میگذره بی خبر از دل پیر شده

یادش بخیر جوونی رو وقتی میگیم که دیر شده

 



14 آذر 1389برچسب:love, :: 19:34 ::  نويسنده : sara       

 

اول به نام عشق. . . دوم به نام تو. . . سوم به ياد مرگ . . . بر لوح شيشه اي قلبت بنويس:

يا تو و عشق، يا من و مرگ زمان! به من آموخت كه دست دادن معني رفاقت نيست....

بوسيدن قول ماندن نيست..... و عشق ورزيدن ضمانت تنها نشدن نيست



28 آبان 1389برچسب:love, :: 11:40 ::  نويسنده : sara       

نمي بخشمت ....

بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي ....

بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي ....

نمي بخشمت ....

بخاطر دلي كه برايم شكستي .... 

بخاطر احساسي كه برايم پرپر كردي .....

نمي بخشمت ....

بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي .....

بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي ....

نمي بخشمت چون در مورد عشقم ترديد کردي...

نمي بخشمت چون بدون اينکه بدوني چي به سر من مياد گذاشتي رفتي....

نمي بخشمت چون بهت گفتم چرا زنگ نميزنم ولي تو انگار اون موقع گوش نداشتي....

نمي بخشمت چون حتي خبر منو از دوستام نگرفتي ولي من هميشه خبر تورو از اونا ميگرفتم....

نمي بخشمت...

به خدا نمي بخشمت...

ولي به خاطر عشقي که بر قلبم حک کردي مي بخشمت....



27 آبان 1389برچسب:love, :: 11:21 ::  نويسنده : sara       

 

 

دلتنگم و دیدار تو درمان من است / بی رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هیچ تنی مباد و بر هیچ دلی / آنچه از غم هجران تو بر جان من است



26 آبان 1389برچسب:love, :: 15:24 ::  نويسنده : sara       



هيچوقت از دوست داشتن انصراف نده..حتي اگه کسي بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت بده...عشق رو تجربه كن... حتي اگر توش شکست بخوري .......اينو بدون که اگه کسي وارد زندگيت شد و گذاشت رفت علاوه بر اينکه خاطره بجا ميزاره مي تونه يه تجربه هم بجا بزاره

اميد را هيچ وقت ازکسي نگيريد شايد اين تنهاچيزي است که او دارد



26 آبان 1389برچسب:love, :: 15:22 ::  نويسنده : sara       


سعي كن تنها باشي زيرا تنها بدنيا امدي و تنها از دنيا خواهي رفت.بگذار 

 عظمت عشق را درك نكني.زيرا انقدر عظيم است كه تورا نابود خواهد كرد



26 آبان 1389برچسب:love, :: 15:20 ::  نويسنده : sara       

 

یــه جــورائی یــه جــورائی یــه جـــورائی دلم تنگه
تو امّـــــا مثـــــل اینکـــــه بـی خیــالی و دلــت سنگه
خیـــــالاتی شـــــدم از دل پــــریشـــونی نمی بینی ؟
چشات از یه نیگاه مختصــر بر کشـــته ات هنگه ؟
دلت اومـــــد منو تنهــا میـــــون ایـــن همـــــه ماتم
بذاری و بـــری , از تو چنـین چیزی خوش آهنگه ؟
می تونـــم من بیـام تا هرکجا می خوای بگی باهات
ولـــــی از اومـــــدن با من تو مثل اینکــه پات لنگه
خـــــدا می دونه من با تو نـــــدارم فاصلـــــه هرگز
تو امّا فاصـــــله ت با من صـــــد و هفــتاد فرسنگه
دلم میخواد بیفـــــتم مــــن به پات امّا می گم می گی
که ای بیچــــاره این کارات دور از شأن و فرهنـگه
اگــه نه من نمی ترســــم بگـــــن با من همـــــه دنیا
آخه مـــــرد حسابی این چه کاره می کنی ؟ ننگه!!!
گمونـــــم من چشیــــدی با لبـــــات خــون دل مارو
چشات امّـــــا فقـــــط میــــگی دو تا یاقوت ارژنگه
یــه جــورائی یــه جــورائی یــه جـــورائی دلم تنگه
تو امّـــــا مثـــــل اینکـــــه بـی خیــالی و دلــت سنگه



26 آبان 1389برچسب:love, :: 15:14 ::  نويسنده : sara       

 

آسمـــــانـــــی دوستـــت دارم نمیفهمی چرا ؟

آنـــــچنـــــانی دوستــت دارم نمیفهمی چرا ؟

نه یکـــــی دو مـــــاه و ســال و قرن عصر

جـــــاودانی دوستـــــت دارم نمیفهمی چرا ؟

تا بـــــه کـــــی در بـــــی خیـــالی غرقه ای

کاش ، دانــــی دوستت دارم نمیفهمی چرا ؟

نه تو خود « عذرا » و من هم « وامقم »؟

وامـقـــــانی دوستـــت دارم نمیـفهمی چرا ؟

می شـــــوم مـــــن بـــــی تــو از قالب تهی

چون تو جانی دوستت دارم نمیفهمی چرا ؟

در زمیـــــنی ؟ آسمـــــانی ؟ هـــــر کــــجا

لامــــکانی ؟ دوستت دارم نمی فهمی چرا ؟

تو گمـــــان داری کـــــه مـــــن از بهر یک

کامرانی دوستت دارم ؟ !!! نمیفهمی چرا ؟

انتـــــهای انتـــــــهــــای انتـــــهای آرزوی

عاشقـــــانی ، دوستت دارم نمیفهمی چرا ؟

آسمـــــانـــــی دوستـــت دارم نمیفهمی چرا ؟

آنـــــچنـــــانی دوستــت دارم نمیفهمی چرا ؟



10 آبان 1389برچسب:love, :: 17:26 ::  نويسنده : sara       

شروع مي كنم به از تو نوشتن كاغذ مست مي گردد قلم به رقص

 

در مي آيد نمي دانم چرا هر وقت مي خواهم چيزي از تو بر روي

 

كاغذ بياورم واز تو بنويسم وجودم،قلمم،كاغذم همه و همه به وجد

 

 مي آييم.عزيزم!تمام شب در خيالت گريستم هنوز پاييز چشمانت

 

را روي شاخه هاي سرد انتظار جستجو مي كنم نمي داني چقدر

 

 محتاج نوام.هنوز كاغذهايم به شوق نگاهت رنگ كاهي را پس

 

 مي زند وتمام شب وتمام ثانيه ها، يكي يكي مي گذرندوبه دريا ها

 

 اشك هايم روان مي شوند انگار تاب ديدن پاييز چشمانت را ندارد

 

 كاش برگردي زود،كوچه بي تو دل تنگي دارد كاش برگردي

 

 زود ومي ديدي كه دلم بي تو چه حالي دارد ببيني كه هنوز

 

 حلقه زرد خورشيد داغ تنهايي من را دارد كاش زود

 

 برميگشتي تا قاب عكس روي ديوار تهي از چهره تو نباشد

 

 وتمام صفحات دفترم از حرف ونگاه واسم تو پر شود كاش زود

 

 بر مي گشتي.تو اگر برگردي من تمام شاخه هاي گل ياس را با تمام احساس تقديمت مي كنم.

 



9 آبان 1389برچسب:love, :: 16:41 ::  نويسنده : sara       

 

             

     مثل كشيدن كبريت در باد دشوار است:
                
                ديدار تو

                  اما من به معجزه ي عشق ايمان دارم

                  وتاآخرين دانه ي كبريت را مي كشم در باد

                 هرچه باداباد...



9 آبان 1389برچسب:love, :: 16:35 ::  نويسنده : sara       

 

 

هيچوقت از دوست داشتن انصراف نده..حتي اگه کسي بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت بده...عشق رو تجربه كن... حتي اگر توش شکست بخوري .......اينو بدون که اگه کسي وارد زندگيت شد و گذاشت رفت علاوه بر اينکه خاطره بجا ميزاره مي تونه يه تجربه هم بجا بزاره

امید را هیچ وقت ازکسی نگیرید شاید این تنهاچیزی است که او دارد



9 آبان 1398برچسب:love, :: 16:25 ::  نويسنده : sara       

 

امروز روز تولد کسیه که خیلی دوستش دارم به همین مناسبت این وبلاگ رو ساختم
اسم این وبلاگ هم به خاطر این کسری گذاشتم که اون دوست داره!
امروز خیلی خوشحالم انگار تولد خودمه!



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد