درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقشم و آدرس kasra.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 169
بازدید ماه : 205
بازدید کل : 87972
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عاشقشم
ضرر نمیکنی
یک شنبه 11 آذر 1390برچسب:سرگذشت:, :: 18:29 ::  نويسنده : sara       

چقدر ناراحتم

دیشب بابام اومد تو اتاقم خودمو به خواب زده بودم

گوشیمو برداشتو چیزایی که نباید میخوندو خوند

انگار روز قبلش رفته بوده تو اتقم وچندتانامه که سال قبل به هم داده بودیمو خوند

وای که چه حس بدیه وقتی نتونی تو چشای بابات نگاه کنی

ولی از ایت جهت که فهمید دوستش دارم خوب شد



پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:سرگذشت:, :: 22:8 ::  نويسنده : sara       

امروز یه کاری کردم که عشقمو ناراحت کردم

اسمشو با تیغ رو بدنم نوشتم

بعد از سر کار پاشد اومد منو ببینه

رفتیم خونه زنداداشش

چقدر باهام دعوا کرد

وسط راه منو سوار موتورش کرد

چادرم گیر گرفت به ترمزش کامل پایینش پاره شد

الهی فداش بشم کارت اعتباریشو داد که برم چادر بخرم

اگرچه هیچ وقت چادر نمیگرفتم ولی مجبور شدم کارتو ازش بگیرم

دیشبشم با دوستم رفتم بیرون دو تا ست آویز گوشی و جاکلیدی دیدم

بعد بهش زنگ زدم که بیاد بگیره سریع اومد

چقدر دوستش دارم

و چقدر کارای جالبی میکنه که واسم ارزش داره

این لحظه ها رو با هیچی عوض نمیکنم

 



پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:سرگذشت:, :: 17:32 ::  نويسنده : sara       

امروز با یکی از دوستام رفتیم بیرون

اولش که بهش زنگ نزدم چون میدونستم سر کاره

ولی آخرش باز دلم طاقت نداد گفتم بهش زنگ بزنم حداقل حالشو بپرسم

گفت داخل شهره

خیلی خوشحال شدم که میتونم ببینمش

ولی فکر کنم از دستم خیلی ناراحت شد

چون هر دفعه زنگ زدم یه جا بودم میگفت وایسا ولی باز جابه جا میشدم

خوب چکار میتونستم کنم اگه خودم تنها بودم چند دقیقه که سهله یه روزم منتظرش میموندم

ولی چون با دوستم بودم نمیشد!

در هر حال تونستم ببینمش 

عاشقشم 



دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:سرگذشت:, :: 11:45 ::  نويسنده : sara       

دیشب که داشتم باهاش حرف میزدم

بهش دروغ گفتم

با اینکه هر لحظه حرف زدن باهاش اندازه ی یه عمر برام ارزش داره

وقتی پرسید دوباره بهت زنگ بزنم؟

گفتم واسم مهم نیست

ولی بازم زنگ زد

چقدر احساس شرمندگی میکنم

عشقم تو خیلی خوبی واسم بهترین مرد دنیایی

که انقدر باهام کنار میای

مرسی گلم



شنبه 14 آبان 1390برچسب:سرگذشت:, :: 19:20 ::  نويسنده : sara       

بالاخره بعد از اینکه کادوشو بهش دادم

دوباره امروز تونستم صدای قشنگشو بشنوم

چقدر صداش واسم آرامش داره

خدا کنه همیشه این آرامش بمونه

عشقم دوستت دارم

به اندازه ی تمام عشقای دنیا

 

 



شنبه 12 آبان 1390برچسب:سرگذشت:, :: 19:24 ::  نويسنده : sara       

امشب بهش اس دادم

کار داشت خلاصه نتونستیم اس بازی کنیم

ولی آخرین اسش دقیقا چیزی بود که منتظر شنیدنش بودم

آخ که چه حالی کردم وقتی بهم گفت تو بغلت واسم جا باز کن

می خوااااااااااااااااامش



چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:سرگذشت:, :: 18:10 ::  نويسنده : sara       

دیروز بعد از مدرسه رفتم کادوشو گذاشتم خونه دوستم

چون نمیتونستم با خودم ببرمش خونه !

بعد از ظهر رفتم خونه دوستم زنگ زدم بهش دانشگاه بود حدود ساعت 7:45 اومد

باهاش رفتم تو کوچه های اطراف محله

یکم دور زدیم هیچ جایی نبود که بتونیم تنها باشیم

همه ی کوچه ها ترافیک بود!!!!!!!!!!!!

بالاخره یه جای خلوتو پیدا کردیم

هنوز وارد کوچه نشدیم یه حرکت جالب کرد که واقعا بهم حال داد!

یهو بغلم کرد و ...

بعد کادو رو بهش دادم

داشتیم راه میرفتیم وسیله های تو جعبه صدا میداد گفت با خودت قابلمه آوردی!

کادو رو که بهش دادم از هم جدا شدیم

تو راه با موتور از کنارم رد شد بلند بهم گفت دوستت دارم که خیلی حال کردم

بعدش که رفت خونشون فکر نمیکردم بازم بیاد جلوی در تا واسه آخرین بار اون شب ببینمش

ولی اومد و خیلی خوشحالم کرد تازه با وجود اینکه یه بچه و یه مرد داشتن از کوچه رد میشدن

بازم بهم گفت دوستت دارم

من که دیشبو فراموش نمیکنم کاش اونم فراموش نکنه و همون اندازه که من حال کردم اونم حال کرده باشه

همش نگران بودم از چیزی که واسش گرفتم خوشش نیاد با اینکه از دوستشم کمک گرفته بودم!

ولی خدا رو شکر عشقم خوشش اومد هم از کادو هم نقاشی ها هم نامه هم شعر

از همه خوشش اومد

 

 



سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:, :: 17:41 ::  نويسنده : sara       

 

 

 

 

بي تو، مهتاب‌شبي، باز از آن كوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.

 

در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد

باغ صد خاطره خنديد،

عطر صد خاطره پيچيد:

 

يادم آمدكه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم

پر گشوديم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتيم

ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.

 

تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.

من همه، محو تماشاي نگاهت.

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروريخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

يادم آيد، تو به من گفتي:

       ” از اين عشق حذر كن!

لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن،

آب، آيينة عشق گذران است،

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،

باش فردا، كه دلت با دگران است!

تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!

 

با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

 

روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“

 

باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم! “

 

اشكي از شاخه فرو ريخت

مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ...

 

اشك در چشم تو لرزيد،

ماه بر عشق تو خنديد!

 

يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم

پاي در دامن اندوه كشيدم.

نگسستم، نرميدم.

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم،

نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...

 

بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!



سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:سرگذشت:, :: 17:27 ::  نويسنده : sara       

شاید امروز بتونم کادوشو بهش بدم

وااااااااااااااااای که چقدر خوشحالم



سه شنبه 9 آبان 1390برچسب:سرگذشت:, :: 17:19 ::  نويسنده : sara       

تمام آرزوم این بود که روز تولدش ببینمش

اگرچه کادوش همرام نبود که بهش بدم

ولی واقعا خوشحالم که دیدمش

خودش که میگفت همین که تو بغلشم واسش هدیه تولده

ولی مگه میشه؟!!!!!!!!!!!

خدا چقدر دوستم داره که دعاهامو برآورده کرد

اگه بدونی چقدر واسه دیدنش خدا رو صدا زدم

خدا جون عاشقتم

عشقم میخوامت