درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
عاشقشم
ضرر نمیکنی
شروع مي كنم به از تو نوشتن كاغذ مست مي گردد قلم به رقص
در مي آيد نمي دانم چرا هر وقت مي خواهم چيزي از تو بر روي
كاغذ بياورم واز تو بنويسم وجودم،قلمم،كاغذم همه و همه به وجد
مي آييم.عزيزم!تمام شب در خيالت گريستم هنوز پاييز چشمانت
را روي شاخه هاي سرد انتظار جستجو مي كنم نمي داني چقدر
محتاج نوام.هنوز كاغذهايم به شوق نگاهت رنگ كاهي را پس
مي زند وتمام شب وتمام ثانيه ها، يكي يكي مي گذرندوبه دريا ها
اشك هايم روان مي شوند انگار تاب ديدن پاييز چشمانت را ندارد
كاش برگردي زود،كوچه بي تو دل تنگي دارد كاش برگردي
زود ومي ديدي كه دلم بي تو چه حالي دارد ببيني كه هنوز
حلقه زرد خورشيد داغ تنهايي من را دارد كاش زود
برميگشتي تا قاب عكس روي ديوار تهي از چهره تو نباشد
وتمام صفحات دفترم از حرف ونگاه واسم تو پر شود كاش زود
بر مي گشتي.تو اگر برگردي من تمام شاخه هاي گل ياس را با تمام احساس تقديمت مي كنم.
نظرات شما عزیزان:
گر عشق نبود
اگر دروغ رنگ داشت ؛ هر روز شاید ؛ ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛عاشقان سکوت شب را ویران می کردند اگر براستی خواستن توانستن بود ؛ محال نبود وصال ! و عاشقان که همیشه خواهانند؛همیشه می توانستند تنها نباشند .......... اگر گناه وزن داشت ؛ هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛ تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی و من شاید ؛ کمرشکسته ترین بودم اگر غرور نبود ؛ چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛ و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمی کردیم اگر دیوار نبود ؛ نزدیک تر بودیم ؛ با اولین خمیازه به خواب می رفتیم و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیم اگر خواب حقیقت داشت ؛ همیشه خواب بودیم ؛ هیچ رنجی بدون گنج نبود ؛ ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند اگر همه ثروت داشتند ؛ دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛ تا دیگران از سر جوانمردی ؛بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند،اما بی گمان صفا و سادگی میمرد اگر همه ثروت داشتند ؛ اگر مرگ نبود ؛ همه کافر بودند ؛ و زندگی بی ارزشترین کالا بود ؛ ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید اگر عشق نبود ؛ به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟ آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود اگر کینه نبود؛قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند اگر خداوند ؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد؛من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا آنگاه نمی دانم براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت دکتر شریعتی
|
|||
|